اما این همچنین ادای احترامی بود به این که سازمان ملل متحد، تحت رهبری این دبیر کل برجسته، به تنها سازمان جهانی ضروری تبدیل شده بود، چیزی که خود کمیته نوبل در استناد خود به رسمیت شناخت و اعلام کرد که «تنها راه قابل مذاکره برای صلح جهانی و همکاری از طریق سازمان ملل انجام میشود.»
من عمیقاً معتقدم که در بهترین و بدترین حالت، سازمان ملل آینهای از جهان است - امیدها و آرزوهای ما را منعکس میکند، اما شکافها و اختلافات ما را نیز منعکس میکند. چالش پیش روی سازمان ملل این است که کثرت گرایی و تنوع اعضای خود را منعکس کند و در عین حال برای مقابله با چالش های بزرگی که جهان با آن مواجه است، به طور موثر عمل کند.
مهمتر از همه، کشورهای کوچک، فقیرترین مردم، ضعیف ترین کشورها هستند که بیش از همه به سازمان ملل نیاز دارند و ما باید بتوانیم انتظارات آنها را برآورده کنیم. اما باید محدودیت های خود را نیز بشناسیم. برای کار کردن برای سازمان ملل باید هم آرمان گرا و هم واقع گرا باشید: یک ایده آلیست، زیرا بدون آرمان ها می توانید به جای دیگری کار کنید، اما در عین حال واقع گرا باشید، زیرا سازمان ملل آرمان های خود را در محدوده های ممکن سیاسی دنبال می کند.
همانطور که Dag Hammarskjold، دبیرکل بزرگ دوم ما گفت، سازمان ملل برای بردن بشریت به بهشت ایجاد نشده است، بلکه برای نجات آن از جهنم است. این گاهی اوقات بهترین کاری است که می توانیم انجام دهیم. در مورد خودم، انگیزههای من در خدمت سازمان ملل هیچ تفاوتی با انگیزههایم در زندگی به طور کلی، از جمله امروز در سیاست هند نداشت: در هر کاری که انجام میدهم بهترین کار را انجام دهم. برای اینکه دنیا را جای بهتری بگذارم برای اینکه در آن بوده ام. برای دفاع از دموکراسی و تنوع. و همیشه با ایمان به کثرت گرایی و امکانات بی نهایت روح انسان انگیزه داشته باشیم. سازمان ملل، در آرمان های خود و در بهترین حالت خود در عمل، ارزش هایی را تجسم می بخشد که جهان را برای اکثریت قریب به اتفاق بشریت ارزش زندگی در آن می کند. من بی نهایت به این که به آن خدمت کرده ام افتخار می کنم. قدرتهای نوظهور و حکومت جهانی: هند مجموعهای تصادفی از سرفصلهای تابستان 2014 دارد و ما چه میبینیم؟ رسانه های ما تحت تسلط پوشش خبری درگیری اسرائیل و فلسطین، ظهور داعش و وحشتی که انجام می دهند، وقایع بین روسیه و اوکراین و سرنگونی یک هواپیمای مسافربری غیرنظامی، و برای دور شدن از درگیری، گسترش ... ویروس مرگبار ابولا و ایجاد یک بانک BRICS درست مانند G-8 به G-7 باز می گردد. همه این رویدادها از مرزهای ملی فراتر می روند و پیامدهایی برای کل جهان دارند، اما هیچ مکانیسم مشترک توافق شده جهانی برای مقابله با آنها، به جز سازمان ملل و آژانس های آن، با تمام محدودیت هایشان، وجود ندارد. حکمرانی جهانی دقیقاً دقیقترین مفهومی نیست که امروزه دانشمندان علوم سیاسی رویای آن را میبینند. از آن برای توصیف فرآیندها و نهادهایی استفاده میشود که جهان توسط آن اداره میشود، و همیشه در نظر گرفته شده است که ایدهای بیشکل باشد، زیرا چیزی به نام یک دولت جهانی وجود ندارد که چنین حکمرانی را ارائه دهد. «حکومت جهانی» اصطلاحی است که میکوشد یک نظم واقعی یا خیالی را بر جهانی بدون سیستم حکومتی سازمانیافته تحمیل کند. برای توصیف آن بر چهار جنبه اساسی تمرکز می کنم. اولین مورد تاریخ است. نهادهای حاکمیت جهانی امروز آنهایی هستند که پس از فجایع نیمه اول قرن بیستم پدیدار شدند و من فکر می کنم اگر بخواهیم حال را درک کنیم و بر آینده تمرکز کنیم هرگز نباید گذشته را فراموش کنیم.
در نیمه اول قرن بیستم، جهان شاهد دو جنگ جهانی، جنگ های داخلی بی شمار، اخراج دسته جمعی جمعیت و وحشت هولوکاست و هیروشیما بود. این دورهای بود که فکر میکنم جهان واقعاً به این فکر میکرد که آیا ما به عنوان یک بشریت جمعی احتمالاً زنده میمانیم یا خیر. تولستوی قبلاً آن جمله به یاد ماندنی را نوشته بود که اگر به جنگ علاقه ای نداشتی، مهم نیست. جنگ به تو علاقه مند بود و این همان چیزی است که اساساً در نیمه اول قرن بیستم اتفاق افتاد. سپس همه چیز تغییر کرد. در سال 1945 و پس از آن، گروهی از رهبران دوراندیش مصمم شدند نیمه دوم قرن بیستم را متفاوت از نیمه اول کنند. بنابراین آنها قوانینی را برای حاکمیت بر رفتار بین المللی وضع کردند و نهادهایی را پایه گذاری کردند که در آن کشورهای مختلف می توانستند برای منافع مشترک همکاری کنند. این ایده «حکمرانی جهانی» بود - برای تقویت همکاری بینالمللی، تدوین هنجارهای توافقی جهانی و ایجاد قوانین قابل پیشبینی و قابل اجرا جهانی، به نفع همه.
سنگ بنای طاق، به اصطلاح، خود سازمان ملل بود. رهبران جهان سازمان ملل را تنها جایگزین ممکن برای تجارب فاجعه بار نیمه اول قرن می دانستند. این دنیایی بود که در آن افراد ملتها و فرهنگهای مختلف میتوانستند به همدیگر نگاه کنند، نه بهعنوان افراد ترس و سوء ظن، بلکه بهعنوان شرکای بالقوهای که میتوانند کالاها و ایدهها را به نفع دوجانبه خود مبادله کنند. سازمان ملل از دید افراد رویایی مانند رئیس جمهور سابق ایالات متحده فرانکلین دلانو روزولت به عنوان تنها جایگزین ممکن برای تجربیات فاجعه بار نیمه اول قرن تلقی می شد.