شادی تقوی

دلنوشته های من را در وبلاگ شادی تقوی بخوانید

شادی تقوی

دلنوشته های من را در وبلاگ شادی تقوی بخوانید

ویژن خود را به‌عنوان هیپ، خوش‌آمدگو و معمولی معرفی می‌کند. بازدیدکنندگانی که برای اولین بار بازدید می کنند از نوشیدنی رایگان در کافی شاپ خود لذت می برند.

من از دو دوست خوب، یک همجنس‌باز سفیدپوست به نام جف ۱۴ ساله و یک زن دگرجنس‌گرای آفریقایی آمریکایی به نام استفانی دعوت کردم تا در دیدارم مرا همراهی کنند.

پیشنهاد دادم زودتر برسیم تا بتوانیم از کتابفروشی سر بزنیم و نوشیدنی رایگان خود را دریافت کنیم. مطمئن نیستیم که چه بپوشیم، همه ما بیزینس کژوال می پوشیم (در نهایت، ما به کلیسا می رفتیم) و بهترین لباس پوشان آنجا بودیم. نزدیک ساختمان که شدیم چند دسته از جوانان را در محافل نماز دیدیم. همه آنها تازه از عقب نشینی رهبری برگشته بودند. تقریباً همه لباس‌های جین و تی‌شرت‌هایی پوشیده بودند که تبلیغ کنسرت موسیقی بود که ویژن برای هفته بعد تبلیغ می‌کرد.

از آنجایی که این ساختمان قبل از اینکه ویژن آن را تصاحب کند، یک مجتمع ویدیویی عظیم را در خود جای داده بود، همه ما با قدم زدن استاد گلوگاهی در کلیسا احساس می‌کردیم که وارد یک مرکز خرید می‌شویم، با کلون استارباکس خودش.

شاید به این دلیل که ما بیش از حد لباس پوشیده بودیم، یا شاید به این دلیل که با کنجکاوی مشتاق دانشمندان علوم اجتماعی در کتابفروشی در حال خواندن مطالب چاپی در مورد ویژن بودیم، "مصاحبه ها" (این همان چیزی است که خودشان می نامیدند) بلافاصله ما را به عنوان تازه کار می چسباندند. به گرمی از ما استقبال کردند و از ما پرسیدند که چگونه ویژن را پیدا کرده ایم.

من پاسخ دادم که علاقه مند به کاوش در کلیساهای منطقه هستم. در صف نوشیدنی‌های رایگانمان ایستاده بودیم، با زنی که سفارش‌هایمان را می‌گرفت چت می‌کردیم، و او درباره این واقعیت که این اولین بازدید ما از ویژن بود، با یک شارپی مشکی روی فنجان‌هایمان «نخستین تایمر» نوشت.

با شنیدن این که ما جدید هستیم، یک زن جوان (20 ساله) در صف جلوی ما ایستاده بود و شلوار جین و تی شرت مشکی پوشیده بود تا به ما لبخند بزند. او سرش را طوری تکان داد که این روزها برخی از جوانان انجام می دهند، با چشمان کمی خیره شده، و گفت: "این عالی است." 34 << به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید در حالی که منتظر شروع خدمت بودیم، با یکی از اعضای قدیمی ویژن، «الیسون» گفتگو کردم.

وقتی آلیسون فهمید که من در اولین خدمتم شرکت می‌کنم، مشتاقانه افکار خود را در مورد کلیسا، تجربیاتش در آنجا به اشتراک گذاشت و مانند سایر بینندگانی که ملاقات کرده بودیم، تلاش‌های قهرمانانه‌ای انجام داد تا به من احساس خوش‌آمدگویی و راحتی بدهد.

او ویژن را محیطی توصیف کرد که در آن همه افراد از هر سن، کلاس، نژاد و سطح توانایی پذیرفته می شدند. او به اشتراک گذاشت که توسط ملحدان بزرگ شده است، اما وقتی عیسی در اینجا در ویژن با او صحبت کرد، تمام زندگی او تغییر کرد. آلیسون با خوشحالی درباره عیسی، ویژن و زندگی او صحبت کرد.

بعد از حدود 15 دقیقه تکان دادن سر، لبخند زدن و گوش دادن، بالاخره یک نظر درج کردم. گفتم: «به نظر می رسد این مکان عالی است. من چند دوست همجنس‌باز دارم که به ویژن علاقه‌مند هستند، و نمی‌دانم که آیا همجنس‌گرایان در اینجا هم استقبال می‌کنند. او گفت: آنها را به اینجا بفرست.

ما همه را می خواهیم - همجنس گرا، مستقیم، سیاه، سفید، صورتی یا بنفش. هجوم امید را احساس کردم. سپس ادامه داد: «هر چند تعجب نکنید اگر وقتی به اینجا آمدند شروع به تغییر کردند. عیسی همیشه روی مردم کار می کند.» تعجب کردم که منظور او چیست. قبل از اینکه بخواهم پرس و جو کنم، آلیسون داستانی را درباره یک همجنس‌باز جوان در گروه پشتیبانی ویژن مطرح کرد.

آلیسون به عنوان یک مجری قدیمی (از سال 1999) یکی از گروه های حمایتی هفتگی کلیسا را ​​رهبری می کند. این گروه ها برای بحث در مورد موضوعات مختلف گرد هم می آیند: مثلاً روابط، کاهش وزن، اعتیاد و غم و اندوه.

آلیسون که مسئول یکی از گروه‌های زنان بود، عضوی را توصیف کرد که در یکی از جلسات آنها با سرکشی اعلام کرده بود که یک لزبین است. آلیسون توضیح داد که او پاسخ داده است: «پس؟ اما آلیسون ادامه داد: عیسی روی قلب او کار کرد. چند ماه بعد، همین زن جوان با وقاحت به آلیسون اعتراف کرده بود که آماده است بچه دار شود و از همه چیز، شوهر کند.

آلیسون در پایان گفت: «عیسی می‌داند که همه ما گناهکار هستیم، همه ما با چیزهایی مانند خشم و اعتیاد به مواد مخدر مبارزه می‌کنیم، اما او می‌تواند ما را تغییر دهد.» من که از این تعامل خسته و آشفته بودم، از او برای وقت و چایش تشکر کردم، جف و استفانی را جمع کردم و برای خدمات به طبقه بالا رفتیم.

محیط فیزیکی ویژن هیچ یک از شاخص های بصری معمول یک کلیسای مسیحی را شامل نمی شود. نه صلیب، نه شیشه رنگی، نه شمع، نه نیمکت، نه گل و نه محراب وجود داشت. خدمات در سالنی با حدود 700 صندلی در طبقه دوم در اتاقی شبیه سالن سینما یا مرکز کنفرانس انجام شد.

من و همراهانم صندلی‌های راحتی رو به روی صحنه پیدا کردیم و نوشیدنی‌های رایگان خود را در لیوان‌های مناسب قرار دادیم. هوس پاپ کورن را شروع کردم. این سرویس با یک گروه موسیقی زنده، پوشیده از شلوار جین تنگ دهه 80 و تی شرت های مشکی، با صدای بلند راک مسیحی آغاز شد.

زن جوانی را دیدم که در صف کافه جلوی ما بود و گفته بود که "باحال" است که راه خود را به سمت ویژن پیدا کردیم. به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید >> 35 او با گروه آواز می خواند، دستانش میکروفون را در نماز می خواند، موسیقی گرانج مسیحی را برای عبادت ما می خواند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی