شادی تقوی

دلنوشته های من را در وبلاگ شادی تقوی بخوانید

شادی تقوی

دلنوشته های من را در وبلاگ شادی تقوی بخوانید

در حالی که واضح است که رون و مادرش یکدیگر را دوست دارند، با انتخاب "انتخاب" برای به اشتراک گذاشتن اینکه او یک مرد همجنسگرا است از ترس اینکه باعث ناراحتی او شود و به طور بالقوه باعث مشکلات سلامتی او شود، ران به طور فعال در ظلم و ستم خودش شرکت می کند و از او محافظت می کند.

ستمگر او می‌دانم که تشخیص دادن مادر رون، که احتمالاً زنی مهربان است، به‌عنوان «ستمگر» سخت است و ممکن است ران را ناراحت کند. با این وجود، مراقبت رون از مادرش، محافظت از او در برابر آگاهی از اینکه او یک مرد همجنس گرا است، باعث می شود با خودش بدرفتاری شود. رون با رضایت کمتر از آنچه خواهر و برادرش دریافت می کنند و همچنان در خانواده شرکت می کند.

وضعیت درجه دو را می پذیرد: وقتی برای تعطیلات به خانه می روم و برادر و خواهر شوهرم هستند، برادران ناتنی من و همسرانشان هستند. و فرزندانشان، فکر می کنم، "اینجا شب کریسمس است، و دوست پسرم دارد شب را با هم اتاقی هایش می گذراند، چرا من نمی توانم او را به این مراسم بیاورم؟" بنابراین گاهی اوقات کمی تلخ و رنجیده می شوم، اما نه آنقدر که به آن عمل کنم یا چیزی در مورد آن بگویم.

اما این وجود دارد که به خرده ها اکتفا کنیم، اما نه لزوماً خرده ها، بلکه چیزی کمتر از آنچه دیگران دارند. از 59 لزبین و مرد همجنس‌بازی که من با آنها مصاحبه کردم، تقریباً 13 یا 22 درصد همجنس‌گرایی خود را از خانواده‌هایشان پنهان کردند. برای برخی از این موارد، یک والدین یا والدین قبل از اینکه فرد فرصتی برای بیرون آمدن داشته باشد.

 مردند، مانند دونالد با مادرش. برای دیگران، ترس از طرد شدن، و نگرانی در مورد چگونگی واکنش اعضای خانواده، آنها را مهار کرد، مانند رون، خوزه، و میستی. اکثر افرادی که من با آنها مصاحبه کردم با برخی از اعضا یا اعضای خانواده آنها ارتباط داشتند، اما نه لزوماً با کل خانواده. جف، که 42 ساله، سفیدپوست و اهل کارولینای شمالی است، با تمام خانواده اش به جز پدر و نامادری اش که به ندرت آنها را می بیند، حضور دارد.

وقتی پرسیدم که آیا خانواده‌هایشان می‌دانند که همجنس‌گرا هستند، چند نفر مانند پیتر، سفیدپوست 30 ساله و اهل کنتاکی غربی، پاسخ دادند: آنها می‌دانند. من واقعاً هرگز به خانواده ام نگفته ام که هستم. من هرگز آن را به والدینم بیان نکرده ام، اما آنها می دانند. آنها به من کمک کردند تا به خانه ای نقل مکان کنم و همه کتاب هایی را دیدم که می گوید روابط همجنس گرایان و غیره. قطعا می دانند.

این چیزی نیست که درباره آن صحبت شده باشد. در این مرحله من نیاز زیادی برای گفتن به آنها ندیدم، زیرا به طرز فکر من همجنسگرا هستم، اما همجنسگرا من نیستم. اگر چیزی که می خواهم بگویم منطقی باشد، زندگی من با جنسیت من تعریف نمی شود.

بنابراین، احساس می کنم رابطه من با آنها یکسان است، چه بگویم که همجنس گرا هستم یا نه. "آنها نمی دانند من کی هستم" >> 111 پیتر برای یک مرکز خدمات اجتماعی کار می کند که خدمات پشتیبانی را برای جمعیت اسپانیایی تبار در منطقه ارائه می دهد. او همچنین یک فعال همجنس گرا و رهبر یک گروه حقوق همجنس گرایان در کنتاکی است.

پیتر از یک خانواده محافظه‌کار سیاسی در کنتاکی غربی به اشتراک گذاشت که بیرون آمدن یک چالش است. او دو ساعت دور از خانواده سیاسی خود زندگی می کند، اما نه بسیار مذهبی - آنها را "حامیان بزرگ جورج بوش" توصیف کرد. پیتر به‌عنوان رئیس مشترک یک سازمان محلی حقوق همجنس‌گرایان، سرمقاله‌هایی را برای روزنامه شهر درباره مسائل همجنس‌گرایان می‌نویسد، رویدادهای افتخار سازماندهی می‌کند و از تلاش‌های عمومی دیگر گروه‌های مترقی محلی حمایت می‌کند.

من یکی از بسیاری از افراد در سراسر ایالت کنتاکی هستم که ایمیل‌های انبوهی از او دریافت کرده‌ام که به ما در مورد لایحه‌های همجنس‌گرا هراسی پیشنهاد شده در مجلس ایالتی هشدار داده است.

در واقع، پیتر در طول مصاحبه ما از دیده شدن در نقش خود به عنوان یک سازمان دهنده حقوق همجنسگرایان حمایت کرد: Visibility. . . و من می دانم که این نوع با آنچه من می گفتم در تضاد است در مورد اینکه احساس نمی کنم نیاز خاصی به والدینم بگویم که من همجنسگرا هستم، اما دیده شدن در بین مردم بسیار مهم است، و فکر می کنم یکی از اهداف بزرگ این است که ما تا حد امکان قابل مشاهده باشیم.

به خاطر این دید مردم می بینند که ما پدوفیل و گناهکار نیستیم، مثل آنها هستیم، صبح بلند می شویم و سر کار می رویم، مالیات خود را می پردازیم و به خانه می آییم و شب شام می پزیم. تناقضی که پیتر در مصاحبه خود بیان کرد: «من همجنسگرا هستم، اما همجنسگرا من نیستم. من نیازی به صحبت در مورد آن با والدینم ندارم، اما دید مهم است - یکی از مظاهر موذیانه تر کمد سمی را نشان می دهد.

این که پیتر، باهوش، تحصیلکرده، علاقه مند به تغییرات سیاسی، که فعالیتش مستلزم بیرون رفتن علنی است، هویت همجنسگرای خود را در زمینه خانواده اش ثانویه توصیف کرد، به چه معناست؟ زیرا، در واقع، بخش مهمی از زندگی پیتر حول هویت همجنس‌گرای او سازماندهی شده است: او یک فعال همجنس‌گرا است.

من فکر می کنم، در عوض، دلیل اینکه او به طور کامل در مورد همجنسگرایی خود با والدینش صحبت نکرده است، این نیست که برای والدینش اهمیتی ندارد، "رابطه من چه بگویم همجنسگرا هستم یا نه یکسان است"، بلکه به این دلیل است که بسیار مهم بود، و او می ترسید که ممکن است واکنش بدی نشان دهند.

به جای دریافت حمایتی که برای تحمل شرایط سخت نیاز دارند، زوج‌های همجنس‌گرا که در مورد روابط خود صحبت می‌کنند، اغلب توسط دگرجنس‌گرایان و همچنین دیگر همجنس‌گرایان به دلیل «به رخ کشیدن» همجنس‌گرایی خود مورد انتقاد قرار می‌گیرند.

در نقش خود به عنوان یک معلم و سخنران عمومی در مورد چنین موضوعاتی، به دگرجنس‌گرایان گوش داده‌ام که توضیح می‌دهند که آنها مشکلی با همجنس‌گرایی ندارند، آنها فقط نمی‌دانند چرا بسیاری از همجنس‌گرایان باید آن را به رخ بکشند، زیرا کسی نمی‌رود. حول و حوش اعلام دگرجنس گرایی خود. این یک بیانیه مشکل ساز به سه دلیل است.

اول از همه، اشتباه است. دگرجنس گرایان دائماً دگرجنس گرایی خود را به رخ می کشند. هر بار که یک دگرجنس‌گرا حلقه ازدواج می‌بندد، درباره فرزندانش، تعطیلات و تمام فعالیت‌های معمولی که آخر هفته گذشته با همسرش انجام می‌دهد، بحث می‌کند، دگرجنس‌گرایی را اعلام می‌کند. هر بار که خواهر یا برادر دگرجنسگرا از دوست پسر دور یا شوهر خیانتکارش به مامان شکایت می کند.

او دگرجنسگرایی را اعلام می کند. هر عکس 108 << "آنها نمی دانند من کی هستم" روی میز، جشن نامزدی، عروسی، جشن سالگرد و حمام نوزاد، دگرجنس گرایی را اعلام می کند. در هر آگهی درگذشت همسران بازمانده ذکر شده است. ما در فرهنگی زندگی می کنیم که در آن دگرجنس گرایی با افتخار در هر دقیقه از روز به نمایش گذاشته می شود – و زندگی همجنس گرایان ما چنین نیست.

با این حال، در یک سیستم اجتماعی دگرمرکز، ما این اقدامات دگرجنس‌گرایان را به‌عنوان «خودنمایی» نمی‌دانیم. آنها به سادگی بخشی از بافت روزمره زندگی ما هستند و توجه به آنها ممکن است به اندازه توجه به هوایی که فرد تنفس می کند دشوار باشد.

دوم، به دلیل فرهنگ سکوت پیرامون بحث‌های مستقیم در مورد همجنس‌گرایی و روابط همجنس‌گرایان، به‌دلیل این شرایط مسموم و غیرقابل بیان، زبان ساده‌ای وجود ندارد که یک همجنس‌گرا بتواند برای نشان دادن همجنس‌گرا بودنش از آن استفاده کند. در تجربه من، اغلب به بیرون آمدن پاسخ نامناسب داده می شود.

آنها چیزهای عجیب و غریب و گاهی همجنسگرا هراسی می گویند و/یا طوری رفتار می کنند که انگار چیزی عمیق و شخصی به اشتراک گذاشته اید. به عنوان مثال، در کروگر که من از آنجا خرید می‌کنم، یک خواربارفروش است که بسیار دوستانه و خوش صحبت است. مردی 40 ساله و آفریقایی آمریکایی، او اغلب خواربارم را به سمت ماشین می برد.

او دوست دارد بیرون برود و دوست دارد با مشتریان صحبت کند. پس از حدود دو سال صحبت کوتاه، در حالی که گاری بارگیری شده ام را از میان وسایل نقلیه پارک شده هدایت می کردیم، او یک سوال ساده در مورد فرزندانم از من پرسید. من قبلاً در مورد سه پسرخوانده و همسر او می دانستم و معمولاً در مورد آنها می پرسیدم. گفتم: من بچه ندارم. من در یک رابطه لزبین هستم.» خیلی تعجب کرد، چیز زیادی نگفت و سریع رفت. این فرد نیز مانند آنا در مبادلات ارتباطی خود بسیار زیرک است.

به عنوان مثال، او بدون خیانت به یک جهت گیری سیاسی یا گفتن چیزهای بحث برانگیز، گفتگوهایی را درباره سیاست - یعنی نامزدهای حزبی و اصلاحات مراقبت های بهداشتی - آغاز می کند. دفعه بعد که همدیگر را دیدیم، او از عرصه ارتباطی معمول خود خارج شد و به من گفت: "باورم نمی شد که تجارت شخصی خود را با من در میان گذاشتی." او وضعیت رابطه خود را مانند وضعیت من شخصی نمی دانست. هر دگرجنس گرا می تواند به راحتی در مورد همسر خود بحث کند و هیچ کس چیزی در مورد آن فکر نمی کند.

در واقع، صحبت های کوچک در مورد همسر و فرزندان معمولاً یک گفتگوی خوب در بین غریبه ها یا آشنایان است. آخرین رویداد اجتماعی که در آن شرکت کردید را در نظر بگیرید: یک مهمانی، یک گردهمایی کلیسا، یک باربیکیو. صحبت های مهمانی را به خاطر بسپار چند بار شنیده اید که کسی می گوید: "شوهرم، همسرم یا فرزندانم." من با زنانی صحبت کرده ام که نمی توانند جمله ای را بدون استفاده از عبارت "شوهر من" شروع کنند. اگر همجنس‌گرا هستید و/یا در یک رابطه همجنس‌گرا هستید.

ممکن است کاملاً در کمد سمی باشید و به هیچ شریکی مراجعه نکنید، حتی اگر آن شخص در آنجا باشد، و از این رو در این بعد مهم از تجربه زندگی‌تان سهیم نباشید. یا ممکن است بیرون باشید و به شریک زندگی خود مراجعه کنید و سعی کنید در این تبادل اجتماعی معمول شرکت کنید. در این صورت، فردی که با او چت می کنید احتمالاً گیج به نظر می رسد.

می‌توانید توضیح دهید، مانند «آنها نمی‌دانند من کی هستم» >> 109 من معمولاً انجام می‌دهم، «این شریک زندگی من، آنا، آنجاست، ما 13 سال است که با هم هستیم.» اکنون، «اعلان» بزرگی داده‌اید و ممکن است طیف وسیعی از واکنش‌های عجیب و غریب را تجربه کنید، از جمله اتهامی مبنی بر اینکه مزه بد «به رخ کشیدن» همجنس‌گرایی خود را نشان می‌دهید.

این هم یک پیوند دوگانه است، و هم نشان دهنده پارادوکس بیرون آمدن است. 19 بسته بودن ارتباط عادی را محدود می کند، اما بیرون آمدن از نظر اجتماعی ناخوشایند است و ممکن است به صورت منفی تلقی شود. سوم، از آنجایی که ما به ندرت می بینیم که بازنمایی روابط همجنس گرایان و تجربیات همجنس گرایان متمرکز شده باشند.

 وقتی آنها قابل مشاهده باشند، مردم بیشتر متوجه آنها می شوند. این همان معضلی است که هر گروه اقلیت با آن مواجه است. یک کمدی سیاه، یک "چک تلنگر" و مردم ده را درک می کنند.

ما نه قاضی سفیدپوست دیوان عالی کشور را نمی بینیم، بلکه فقط دو قاضی رنگین پوست را می بینیم. ما به دوازده فیلم اکشن در حال پخش توجه نمی کنیم، فقط به فیلمی که دوستی زنانه را بررسی می کند.

برخلاف جاشوا، میستی همیشه از آموزه‌ای که کلیسای کوچکش موعظه می‌کرد، احساس ناراحتی می‌کرد، به‌ویژه تأکیدی که بر تضمین نجات فرد قبل از آخرالزمان می‌شد. میستی به اشتراک گذاشت که اعضای کلیسای او، که اکثراً اعضای خانواده بودند، معتقد بودند که دنیا در نیمه شب 31 دسامبر 1995 به پایان می رسد: من به معنای واقعی کلمه برای یک یا دو سال از آمدن قیامت وحشت داشتم.

این ترس و اضطرار شدید در این ایده وجود داشت که قبل از اینکه عیسی به زمین بازگردد، برخلاف ساعت کار می‌کردید تا نجات پیدا کنید، زیرا اگر قبل از آن نجات پیدا نمی‌کردید، خیلی دیر شده بود و به جهنم ملعون می‌شوید. ، که آنها دوست داشتند به وضوح توصیف کنند.

با این حال، همچنین به شما گفته شد که زمان نجات شما باید مناسب باشد، عیسی باید با شما تماس می‌گرفت، قلب شما را لمس می‌کرد تا نجات پیدا کنید و بدون اینکه رابطه شخصی با عیسی و روح‌القدس شما را مجبور به نجات کند، اینطور نبود. وقت شماست این یک منطقه مبهم ایجاد می کند که آیا من شایسته نجات هستم و ترس از اینکه اگر به موقع راه خود را پیدا نکنید چه اتفاقی می افتد.

چرا من این روح القدس را احساس نمی کنم؟ مشکل من چیست؟ میستی در زمانی که خانه را ترک کرده بود و قبل از اینکه لزبین شناخته شود، دکترین بنیادگرایی را که در آن بزرگ شده بود رد کرده بود. میستی افسردگی شدید و سرکوب کامل احساسات جنسی را که در دوران نوجوانی تجربه کرده با تربیت بنیادگرایانه خود نسبت می دهد.

کسانی که از کتاب مقدس برای محکوم کردن همجنس‌گرایی استفاده می‌کنند، خود را «همجنس‌گرا هراسی» و «تبعیض‌آمیز» نمی‌دانند. در عوض، آنها معتقدند که جنگجویان شجاعی هستند که برای نجات جان دیگری برای عیسی می جنگند. در واقع، آنها نگران هستند که وقتی به هنجارهای سکولار سر باز می زنند و به بی ایمانان شهادت نمی دهند، خدا را ناامید می کنند، و نجات خود را تهدید می کنند. کلیسای باپتیست، ادعا می کند که عشق آنها به همجنسگرایان است که به آنها قدرت می دهد تا استانداردهای دگرجنسگرایانه خدا را اجرا کنند.

برای همجنسگرایان کمربند کتاب مقدس که من با آنها مصاحبه کردم، این انتظار که مسیحیان خوب صرف نظر از نیازهای خود یا عزیزانشان در برابر اقتدار خدا تسلیم شوند - همانطور که در کتاب مقدس معصوم نشان داده شده است - از یک کودک، خواهر یا پسر عموی همجنسگرا از ارائه یک استدلال مؤثر بر اساس جلوگیری می کند. در مورد مصونیت مسئولیت های خویشاوندی. منظورم این است که یک خویشاوند همجنس گرا نمی تواند به طور منطقی استدلال کند که رفاه آنها در سیستم خانواده مهمتر از نظر خدا در مورد همجنس گرایان است.

<< به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید برای نشان دادن، در یکی از اولین مصاحبه هایم از سلیا، سفیدپوست، 40 ساله، اهل کنتاکی شرقی، و مدیر اجرایی یک سازمان حقوق همجنس گرایان در سراسر ایالت پرسیدم که اگر به پنطیکاستال خود بگوید چه اتفاقی می افتد. عمه ای که او را رد کرده بود، "من تو را دوست دارم و به آنچه فکر می کنی اهمیت می دهم، و این ناراحتم می کند که تو نمی پذیری که من همجنس گرا هستم و شریک زندگی ام را در رویدادهای خانوادگی شرکت نمی دهی." سلیا برای مدت طولانی مکث کرد و گیج به نظر می رسید. او گفت که هرگز به ذهنش خطور نکرده بود که چنین چیزی بگوید.

او توضیح داد: «احساسات خدا در این مورد واقعاً تنها چیزی است که اهمیت دارد. و مال تو نه، مال من نه.» سلیا مشکوک بود که اگر از او درخواست تأییدی در مورد پذیرش عمه اش کند، عمه او پاسخ می دهد: "سلیا، من تو را دوست دارم.

اما می دانی که کتاب مقدس چه می گوید." بنابراین، مسیحیان محافظه‌کار «اخلاق» را آن‌گونه که به‌طور عینی توسط خدا و کتاب مقدس تعیین می‌شود، می‌سازند و به عمه معمولاً دوست‌داشتنی این امکان را می‌دهند که نه تنها خواهرزاده‌اش را رد کند، بلکه مسئولیت آن رد را نیز انکار کند. عمه سلیا از انعکاس عواقب عاطفی، روانی و اجتماعی طرد کردن خواهرزاده‌اش، به دلیل پیروی از قانون خدا و انجام اراده او، مجانی می‌گیرد.

به این ترتیب او می تواند شرط های خود را برای ورود خود به بهشت ​​محافظت کند. برای کسانی که با چنین عقایدی پرورش یافته اند، چه همجنس گرا یا مستقیم، این یک یافته آشکار است، بخشی از بافت فرهنگ آنها: قانون خدا بر همه و همه چیز غلبه دارد. بینشی که من بی‌وقفه در اینجا به اشتراک می‌گذارم، در طول تحقیق من به این سادگی ظاهر نشد.

بعد از مصاحبه با سلیا هنوز گیج بودم. من همچنان گیج می‌شدم و باور نمی‌کردم که چنین طرد خانوادگی در میان همجنس‌گرایان کمربند کتاب مقدس امری عادی باشد، بنابراین خارج از پارادایم من تجربه مذهبی و زندگی خانوادگی بود.

قدرت، عزم و تعهدی که افراد نسبت به چنین سیستم اعتقادی احساس می‌کنند و می‌کنند، علی‌رغم آنچه که من به نفع خودشان می‌دانستم، سرانجام در پاییز 2007 زمانی که یک مقاله دانشجویی به شدت همجنس‌گرا هراسی دریافت کردم، برایم واقعی شد. در کلاس جنسیتی که تدریس می کردم.

این وظیفه تجزیه و تحلیل تقاطع جنسیت و کنشگری در مستند آموزش شلبی ناکس بود. 24 یکی از دانش‌آموزان من، «امیلی»، برای خلوص جنسی و مخالفت با همجنس‌گرایی، دیاتریپ 5 صفحه‌ای نوشت. وقتی برای اولین بار انشا را خواندم، احساس ناراحتی و عصبانیت داشتم. من به سختی می توانستم آن را بخوانم، بنابراین از زبانی که او در آن برای توجیه باورهایش استفاده می کرد، ناراحت بودم.

دنیای بنیادگرا که سوژه‌هایی مانند میستی و جاشوا در آن بزرگ شدند، نه تنها گناه را برجسته کرد، بلکه سلسله مراتب پدرسالارانه‌ای را نیز مشروعیت بخشید که در آن خدای سه‌گانه (پدر، پسر و روح‌القدس) در صدر قرار دارد و پس از آن رهبران مذهبی، و شوهران و پدران قرار دارند. از 17 اعضای هر گروه انتظار می رود که تسلیم افراد بالای سر خود شوند و بر افراد زیر سلطه داشته باشند.

صاحبان قدرت به طور خودکار در ایده های خود در مورد جهان اجتماعی «درست» هستند، زیرا به خدا نزدیک تر هستند. چند نفر از مطلعین توضیح دادند که بازجویی از شخص صاحب مقام در مورد قسمتی از کتاب مقدس نه تنها دلسرد نمی شود بلکه به عنوان شاهدی بر یک حالت گناه تلقی می شود.

در عین حال، عشق، مسئولیت، و شفقت همراه با سلسله مراتب، جنسیت گرایی و گناه نیز در الهیات بنیادگرایانه نقش اساسی دارند. بنابراین، در حالی که یک مسیحی محافظه کار ممکن است به سرعت یک رفتار گناه آلود را تشخیص دهد، ممکن است به همان اندازه سریع ببخشد.

زیرا معتقد است از زمانی که آدم از درخت میوه ممنوعه خورد، همه انسان ها دائماً با گناه مبارزه می کنند. علاوه بر این، از افراد بالاتر در سلسله مراتب مسیحی انتظار می رود که مسئولیت های بیشتری را بر عهده بگیرند. شوهران باید زنان خود را «همانطور که مسیح کلیسا را ​​دوست داشت» دوست داشته باشند و به عنوان رئیس خانواده خدمت کنند.

بنیادگرایان مسیحی قدردانی از پایبندی به یک سیستم روشن از قواعد هستند، از ثباتی که چنین قوانینی فراهم می‌کند لذت می‌برند، و نسبت به کسانی که اعتقاد ندارند احساس ترحم می‌کنند. (18) در مقایسه با هرج و مرج جهان، دکترین بنیادگرایانه آنها نظم و آرامشی را از اضطراب ناشی از آن فراهم می‌کند. شک و سردرگمی در نهایت، به کسانی که نجات می‌یابند، آموزش داده می‌شود که «بهتر» از کسانی هستند که نجات نمی‌یابند.

همانطور که نانسی تاتوم آمرمن خاطرنشان می‌کند، آنها متقاعد شده‌اند که تفاوت‌هایشان با دیگران باعث برتری آنها می‌شود نه تنها به این دلیل که چیز بهتری دارند، بلکه به این دلیل که حقیقت آنها تنها حقیقت است. طرفداران، منصفانه است که توجه داشته باشید که برای برخی، یک زندگی بنیادگرا می تواند یک تجربه غنی و مثبت باشد.

جاشوا که سفیدپوست 29 ساله و اهل حومه آتلانتا است، توضیح داد که از دوران کودکی بنیادگرایانه خود لذت برده است. جاشوا به مدارس مسیحی رفت، برنامه های مسیحی را تماشا کرد و به موسیقی مسیحی گوش داد. او به عنوان روحانی شورای مدرسه خود و به عنوان وزیر جوانان خدمت کرد. زمانی که در سن 14 سالگی شروع به تجربه جذابیت های همجنس گرا کرد، او شروع به عدم هماهنگی با تربیت باپتیست جنوبی خود کرد.

او توضیح داد: به دلیل این احساسات نسبت به مردان دیگر، من در حقانیت نجات خود شک کردم و متقاعد شدم که به اصطلاح لازم نیست. وقتی نجات می‌یابید، نام شما در کتاب زندگی بره نوشته می‌شود. عیسی بره قربانی بود، و بنابراین کتاب زندگی بره جایی است که همه نام‌های کسانی که عیسی را به عنوان نجات دهنده خود پذیرفته‌اند نگهداری می‌شود.

بنابراین از کودکی آن را به عنوان یک کتاب بزرگ و باز تصور می کردم و یک کاتب وجود دارد، و هر بار که کسی دعای نجات خود را می گوید، نامش در کتاب زندگی بره ثبت می شود.

و من صادقانه این تصویر ذهنی از نامم را داشتم که نوشته نشده بود، زیرا شک داشتم که هرگز این کار را صادقانه انجام داده‌ام، یا اینکه عیسی را به درستی پذیرفته‌ام، زیرا فکر می‌کردم اگر داشتم، این احساسات را نداشتم. و من این تردیدها را ندارم. بنابراین بارها و بارها سعی کردم دعا کنم. من به کسی نگفتم که این کار را انجام می‌دهم، زیرا اگر به مردم بگویم که حتی مطمئن نیستم مسیحی شده‌ام، به نوعی اعتراف به شکست یا ضعف یا گناه بود.

آمرمن در مورد اهمیت رستگاری در میان موضوعات تحقیقاتی خود در یک کلیسای بنیادگرا "ساوتساید" نظریه پردازی می کند. او می نویسد: مردم ساوت ساید در واقع مشتاق هستند به هر کسی که گوش می دهد بگویند که آنها با بقیه دنیا متفاوت هستند. در قلب موضوع این واقعیت است که آنها نجات یافته اند و بقیه جهان نه. نام آنها «در کتاب زندگی بره نوشته شده است» و می توانند منتظر ابدیت در بهشت ​​باشند. بقیه جهان گم شده، از خدا جدا شده و در عذاب های جهنمی به سوی ابدیت می روند. برای مؤمنان این تفاوت مانند نور و ظلمت است. این بر نحوه شناسایی خود و نحوه ارتباط آنها با دیگران تأثیر می گذارد.

بنیادگرایان معتقدند که «کتاب مقدس پایان جهان و به دنبال آن آمدن دوم مسیح و فرا رسیدن «هزار» را پیشگویی می کند.»21 برخی از بنیادگرایان فکر می کنند که آنها دقیقاً می‌توانند بازگشت مسیح را از طریق رمزگشایی دقیق متون مقدس پیش‌بینی کنند.

آموزه‌های بنیادگرایانه شامل آموزه‌های مربوط به نظام‌گرایی پیش از هزاره است، به عبارت دیگر، خوش آمدید به کمربند کتاب مقدس >> 39 رپچر. ترس در مورد رپچر در معضل روانی جاشوا نقش برجسته ای داشت. او به اشتراک گذاشت: "من در واقع کاملاً ترسیدم که رپچر اتفاق بیفتد و من پشت سر بگذارم."

این خطبه بیش از یک ساعت به طول انجامید. تلاش برای پیروی از تشبیه مفصل فوتبال - که با نمایشنامه‌هایی که روی یک تخته سیاه با x و oهای کوچک نشان داده شده است - خسته کننده شد. این یک پیام بسیار مردانه بود، همه چیز درباره برد، رها نکردن توپ، و یکی از تیم بودن. کشیش دان ما را ترغیب کرد که "چشممان را به جایزه بهشت ​​نگاه کنیم" زیرا "عیسی همه چیز را می داند.

او می‌داند که چه زمانی شکستش می‌دهی، و به هر حال تو را دوست دارد.» مانند انتظارات جامعه ما از تیم بسکتبال دانشگاه کنتاکی برای صعود به "چهار نهایی"، کشیش دان از ما خواست تا فرهنگ "پیروزی" در برابر گناه را توسعه دهیم و "تعهد خود را به خداوند به سطح بعدی برسانیم.

به جلو بردن توپ و دادن 100% ادامه می دهد. این خدمات با یک پیشکش و موسیقی ستایش بیشتر به پایان رسید، اما هیچ عشاق. کمی فرسوده، سریع رفتیم. چشم انداز نسبت به بسیاری از کلیساهای مسیحی در کمربند کتاب مقدس در مورد همجنس هراسی آنها کلید کمتری دارد. آنها اعضای خود را به جهنم تهدید نمی کنند، اگرچه در مورد گناه زیاد صحبت می کنند. آنها به یکدیگر نمی گویند که بد هستند.

اما پیامی که من از آلیسون دریافت کردم واضح بود: عیسی با همجنس‌گرایان خوب نیست. با تأمل در این خدمت، متوجه شدم که حتی اگر همجنس‌باز و فمینیستی باشد، و من بخواهم به یک کلیسای مسیحی بپیوندم، ویژن نخواهد بود. I 36 << به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید مانند مراسم عبادت، لباس های مقدس، شمع ها و بخورها ("بوها و زنگ ها") کاتولیک های رومی و اسقفی ها. اما من می توانم جذابیت ویژن را برای دیگران، به ویژه جوانان، ببینم. شما می روید، موسیقی زنده می شنوید، مردم آرام هستند، دوستانه هستند، نجات می یابید و 3500 دوست جدید دارید.

ویژن، مانند بسیاری از کلان‌کلیساها در سراسر ایالات متحده، به اعضای بالقوه یک جامعه فوری ارائه می‌دهد - مگر اینکه همجنس‌گرا باشید و نخواهید یا نمی‌توانید دعا کنید همجنس‌گرایان را ترک کند. بنابراین، فردی که به دنبال راهنمایی معنوی و کمک ویژن است، باید این شرایط را بپذیرد: جذابیت همجنس‌گرا مساوی است با اعتیاد به مواد مخدر، اعتیاد به الکل، خشونت خانگی، زنا، شکم‌خوری، و شایعه‌پراکنی.

این شامل موافقت با این فرض است که اگر همجنس گرا هستید، چیزی ذاتاً در شما ایراد دارد. بنابراین، در کنار تهدید لعنت و مبارزه روانی برای احساس خوبی در مورد همجنس‌گرا بودن، زمانی که دیگران معتقدند همجنس‌گرایان بیمار و منحرف هستند، برای یک جوان فرضی همجنس‌گرا که دوستان دگرجنس‌گراش همگی از پیوستن به ویژن هیجان‌زده هستند، همجنس‌گرا بودن به این معناست که در این محیط اجتماعی جدید پویا بودن، به معنای خدمت به خداوند و ارتباط با دیگران است.

مسیحی همجنسگرای جوان خودپذیر که از فضای "باحال" در ویژن لذت می برد و می خواست به یک بیننده تبدیل شود، به سرعت با روندی آزاردهنده روبرو می شد که جذابیت های همجنس خود را به عنوان یکی از گناهانی که برای آن باید به عیسی دعا کند، قرار می داد. کمک. یا اینویژنر همجنسگرا در سرکوب خودش تبانی می کند یا نمی تواند به باشگاه بپیوندد. مبانی الهیاتی برای مسیحیت کمربند کتاب مقدس من در خداوند، خدای من، فخر خواهم کرد. من به کسی که لایق است فخر خواهم کرد.

اشعار یک آهنگ مسیحی که در یک کلیسای بزرگ پخش می شود در یک سخنرانی عمومی در کلیسای اسقفی سنت مایکل فرشته در لکسینگتون، کنتاکی، اسقف نیوهمپشایر، جین رابینسون، اولین اسقف علنا ​​همجنس گرا در یک فرقه بزرگ مسیحی، توضیح داد که مسیحیان دو روایت اصلی برای درک ایمان و تفسیر جهان اجتماعی دارند: روایت گناه/سقوط و روایت خلقت/آزادی. مسیحیان که در روایت گناه/سقوط (که بیشتر مسیحیان محافظه کار را شامل می شود) عمل می کنند، انسان ها را ذاتاً ناقص می دانند و وجود انسانی فرد را نبردی بر سر طبیعت گناه می دانند.

در مقابل، مسیحیان که ایمانشان از یک روایت خلقت/آزادی سرچشمه می گیرد، ارتباط خود را با الهی از نظر فکری، عرفانی، به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید >> 37 و از نظر سیاسی به ندرت با گناه شخصی بیان می کنند و تجربه می کنند. اسقف رابینسون، بومی کنتاکی، همچنین دوست دارد بگوید که بسیاری از مردم زمانی که باید در «کمیته استقبال» (پذیرش) حضور داشته باشند، خود را در «کمیته انتخاب» (قضاوت‌کننده) می‌دانند.

وقتی با کمربند کتاب مقدس شروع به رفتن به کلیسا کردم و واقعاً به موعظه ها توجه کردم، برجسته ترین عنصر متنی خطبه ها این تمرکز بر گناه و تسلیم در برابر خدا بود. پیغامی که بارها شنیدم به این صورت بود: «تو گناهکاری. همیشه گناه خواهی کرد فقط خدا می تواند شما را از گناه نجات دهد. حتی اگر نجات پیدا کنید باز هم گناه خواهید کرد.

شما باید از خدا برای کمک به تمایلات گناهکار خود دعا کنید. خدا تو را دوست دارد حتی وقتی بد هستی. شما باید تسلیم او شوید تا از عواقب ابدی گناه خود نجات پیدا کنید. تو ای انسان ضعیف، ناقص و بی لیاقتی. فقط به خدا و کلام او مباهات کنید.»

ویژن خود را به‌عنوان هیپ، خوش‌آمدگو و معمولی معرفی می‌کند. بازدیدکنندگانی که برای اولین بار بازدید می کنند از نوشیدنی رایگان در کافی شاپ خود لذت می برند.

من از دو دوست خوب، یک همجنس‌باز سفیدپوست به نام جف ۱۴ ساله و یک زن دگرجنس‌گرای آفریقایی آمریکایی به نام استفانی دعوت کردم تا در دیدارم مرا همراهی کنند.

پیشنهاد دادم زودتر برسیم تا بتوانیم از کتابفروشی سر بزنیم و نوشیدنی رایگان خود را دریافت کنیم. مطمئن نیستیم که چه بپوشیم، همه ما بیزینس کژوال می پوشیم (در نهایت، ما به کلیسا می رفتیم) و بهترین لباس پوشان آنجا بودیم. نزدیک ساختمان که شدیم چند دسته از جوانان را در محافل نماز دیدیم. همه آنها تازه از عقب نشینی رهبری برگشته بودند. تقریباً همه لباس‌های جین و تی‌شرت‌هایی پوشیده بودند که تبلیغ کنسرت موسیقی بود که ویژن برای هفته بعد تبلیغ می‌کرد.

از آنجایی که این ساختمان قبل از اینکه ویژن آن را تصاحب کند، یک مجتمع ویدیویی عظیم را در خود جای داده بود، همه ما با قدم زدن استاد گلوگاهی در کلیسا احساس می‌کردیم که وارد یک مرکز خرید می‌شویم، با کلون استارباکس خودش.

شاید به این دلیل که ما بیش از حد لباس پوشیده بودیم، یا شاید به این دلیل که با کنجکاوی مشتاق دانشمندان علوم اجتماعی در کتابفروشی در حال خواندن مطالب چاپی در مورد ویژن بودیم، "مصاحبه ها" (این همان چیزی است که خودشان می نامیدند) بلافاصله ما را به عنوان تازه کار می چسباندند. به گرمی از ما استقبال کردند و از ما پرسیدند که چگونه ویژن را پیدا کرده ایم.

من پاسخ دادم که علاقه مند به کاوش در کلیساهای منطقه هستم. در صف نوشیدنی‌های رایگانمان ایستاده بودیم، با زنی که سفارش‌هایمان را می‌گرفت چت می‌کردیم، و او درباره این واقعیت که این اولین بازدید ما از ویژن بود، با یک شارپی مشکی روی فنجان‌هایمان «نخستین تایمر» نوشت.

با شنیدن این که ما جدید هستیم، یک زن جوان (20 ساله) در صف جلوی ما ایستاده بود و شلوار جین و تی شرت مشکی پوشیده بود تا به ما لبخند بزند. او سرش را طوری تکان داد که این روزها برخی از جوانان انجام می دهند، با چشمان کمی خیره شده، و گفت: "این عالی است." 34 << به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید در حالی که منتظر شروع خدمت بودیم، با یکی از اعضای قدیمی ویژن، «الیسون» گفتگو کردم.

وقتی آلیسون فهمید که من در اولین خدمتم شرکت می‌کنم، مشتاقانه افکار خود را در مورد کلیسا، تجربیاتش در آنجا به اشتراک گذاشت و مانند سایر بینندگانی که ملاقات کرده بودیم، تلاش‌های قهرمانانه‌ای انجام داد تا به من احساس خوش‌آمدگویی و راحتی بدهد.

او ویژن را محیطی توصیف کرد که در آن همه افراد از هر سن، کلاس، نژاد و سطح توانایی پذیرفته می شدند. او به اشتراک گذاشت که توسط ملحدان بزرگ شده است، اما وقتی عیسی در اینجا در ویژن با او صحبت کرد، تمام زندگی او تغییر کرد. آلیسون با خوشحالی درباره عیسی، ویژن و زندگی او صحبت کرد.

بعد از حدود 15 دقیقه تکان دادن سر، لبخند زدن و گوش دادن، بالاخره یک نظر درج کردم. گفتم: «به نظر می رسد این مکان عالی است. من چند دوست همجنس‌باز دارم که به ویژن علاقه‌مند هستند، و نمی‌دانم که آیا همجنس‌گرایان در اینجا هم استقبال می‌کنند. او گفت: آنها را به اینجا بفرست.

ما همه را می خواهیم - همجنس گرا، مستقیم، سیاه، سفید، صورتی یا بنفش. هجوم امید را احساس کردم. سپس ادامه داد: «هر چند تعجب نکنید اگر وقتی به اینجا آمدند شروع به تغییر کردند. عیسی همیشه روی مردم کار می کند.» تعجب کردم که منظور او چیست. قبل از اینکه بخواهم پرس و جو کنم، آلیسون داستانی را درباره یک همجنس‌باز جوان در گروه پشتیبانی ویژن مطرح کرد.

آلیسون به عنوان یک مجری قدیمی (از سال 1999) یکی از گروه های حمایتی هفتگی کلیسا را ​​رهبری می کند. این گروه ها برای بحث در مورد موضوعات مختلف گرد هم می آیند: مثلاً روابط، کاهش وزن، اعتیاد و غم و اندوه.

آلیسون که مسئول یکی از گروه‌های زنان بود، عضوی را توصیف کرد که در یکی از جلسات آنها با سرکشی اعلام کرده بود که یک لزبین است. آلیسون توضیح داد که او پاسخ داده است: «پس؟ اما آلیسون ادامه داد: عیسی روی قلب او کار کرد. چند ماه بعد، همین زن جوان با وقاحت به آلیسون اعتراف کرده بود که آماده است بچه دار شود و از همه چیز، شوهر کند.

آلیسون در پایان گفت: «عیسی می‌داند که همه ما گناهکار هستیم، همه ما با چیزهایی مانند خشم و اعتیاد به مواد مخدر مبارزه می‌کنیم، اما او می‌تواند ما را تغییر دهد.» من که از این تعامل خسته و آشفته بودم، از او برای وقت و چایش تشکر کردم، جف و استفانی را جمع کردم و برای خدمات به طبقه بالا رفتیم.

محیط فیزیکی ویژن هیچ یک از شاخص های بصری معمول یک کلیسای مسیحی را شامل نمی شود. نه صلیب، نه شیشه رنگی، نه شمع، نه نیمکت، نه گل و نه محراب وجود داشت. خدمات در سالنی با حدود 700 صندلی در طبقه دوم در اتاقی شبیه سالن سینما یا مرکز کنفرانس انجام شد.

من و همراهانم صندلی‌های راحتی رو به روی صحنه پیدا کردیم و نوشیدنی‌های رایگان خود را در لیوان‌های مناسب قرار دادیم. هوس پاپ کورن را شروع کردم. این سرویس با یک گروه موسیقی زنده، پوشیده از شلوار جین تنگ دهه 80 و تی شرت های مشکی، با صدای بلند راک مسیحی آغاز شد.

زن جوانی را دیدم که در صف کافه جلوی ما بود و گفته بود که "باحال" است که راه خود را به سمت ویژن پیدا کردیم. به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید >> 35 او با گروه آواز می خواند، دستانش میکروفون را در نماز می خواند، موسیقی گرانج مسیحی را برای عبادت ما می خواند.

علاوه بر این، در حضور فردی که از نگرش‌های محافظه‌کارانه مسیحی حمایت می‌کند، حتی کسانی که با این نگرش‌ها موافق نیستند، ممکن است به دلیل هنجار اجتماعی منطقه‌ای «شخصیت‌گرایی» در بیان این موضوع تردید کنند.

مقاله‌نویس لویال جونز، شخصی‌گرایی را به‌عنوان یک ارزش سنتی آپالاچی توصیف می‌کند و توضیح می‌دهد: «ما تمام تلاش خود را می‌کنیم تا دیگران را توهین نکنیم، حتی گاهی اوقات ظاهراً با آنها موافقیم، در حالی که در واقع موافق نیستیم.

کنار آمدن با یکدیگر مهمتر از این است که نظرات خودمان را تقویت کنیم.» (8) نه تنها یک پدیده آپالاچی، شخصی گرایی - میل به تناسب، کنار آمدن با همسایگان، توهین نکردن، ارائه چهره اجتماعی.

هماهنگی و شوخ طبعی - بر تعاملات اجتماعی در سراسر کمربند کتاب مقدس تأثیر می گذارد. 9 در این محیط، صرف نظر از نظرات فرد در مورد یک موضوع خاص، چه جنسیت نوجوان، سقط جنین، رفتن به کلیسا، نقش زنان در خانواده، ازدواج همجنس گرایان یا حتی در جایی که برکه‌ای که قبلاً در آن شنا می‌کردید، قرار دارد، مردم معمولاً با یکدیگر تناقض ندارند و به‌ویژه با مقاماتی مانند والدین، واعظان و معلمان مخالف نیستند. انجام این کار باعث انتقاد و انزوا می شود.

در خارج از کشور، مری گری، استاد ارتباطات، می‌نویسد: «افراد قدرتمند قدرت نامتناسبی در تنظیم برنامه‌های محلی و در نتیجه شرایط برای دیده شدن دگرباشان جنسی دارند. این باعث می‌شود که با ثبت مخالفت، پذیرش محلی خود را به خطر بیندازید.»10، گری در مطالعه خود سیاستمداران محلی را «افراد قدرتمند» معرفی کرد، اما همین بحث را می‌توان در مورد روحانیون محلی نیز مطرح کرد.

وقتی شخصی‌گرایی را با پانوپتیکون کمربند کتاب مقدس پیوند می‌زنید - دوباره نمادها، نشانه‌ها و تعاملات اجتماعی که باعث می‌شود فرد احساس کند تحت نظر است و در نتیجه خودش را پلیس می‌کند - و کمبود فضای عمومی همجنس‌گرایان، ایده‌های متعصبانه درباره همجنس‌گرایان عادی می‌شوند.

میستی این را در یک ایمیل بعدی برای من پس از مصاحبه ما بررسی کرد: بنابراین، برای قرار دادن آن در چارچوب ابتدا با تصور کردن خود در یک منطقه روستایی، نزدیک‌ترین مؤسسه همجنس‌گرایان 50 یا 90 مایل دورتر است.

بنابراین در همان لحظه چیزی وجود ندارد، چیزی که من آن را "فضای همجنسگرایان" می نامم که ممکن است افراد غیر همجنسگرا مجبور باشند از آن عبور کنند و اصلا از آن آگاه باشند. بنابراین، لزوماً هیچ برخوردی با فرهنگ همجنسگرایان توسط افراد مستقیم در این منطقه وجود ندارد.

این می‌تواند به باورهای آموخته‌شده، نادرست و منفی اجازه دهد تا سال‌ها بدون داشتن تجربه‌ای که با این باورها مغایرت داشته باشد، ادامه یابد. پس انزوا و گوشه نشینی یک عامل است.

با این حال، چیزی که شما به طور منظم در معرض آن قرار می گیرید، این است که واعظان آموزش می دهند که همجنس گرایان نفرت انگیز، گناهکار، غیرطبیعی هستند، و لواط ها توسط خدای خشمگین و انتقام جو کشته می شوند.

در حالی که این 32 << به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید ممکن است موضوع اصلی یک موعظه به مناسبت در کلیسا باشد، کشیش انجیلی که دو بار در سال ملاقات می کند همیشه یک شب کامل را به آن اختصاص می دهد، گاهی اوقات یک شب در این احیا ممکن است دو ساعت و نیم طول بکشد. .

بنابراین هوموفوبیا در دین نهادینه شده است. علاوه بر این، مسیحیت کمربند کتاب مقدس به اعضای منطقه - آنهایی که دگرجنس گرا و همجنسگرا هستند - آموزش می دهد تا هویت مسیحی خود را به طور مکرر در تعاملات اجتماعی معمول به دیگران ارائه دهند. عدم انجام این کار باعث جلب توجه می شود و فرد را به عنوان یک فرد خارجی نشان می دهد. برخی از مردم اصلاً به کلیسا می روند تا دیگر اعضای جامعه در مورد آنها صحبت نکنند. آنها مطمئناً نمی خواهند واعظی را که بیشتر به دنبال احترام بالای او هستند، به چالش بکشند تا از همجنس گرایان سخن بگوید، یک گروه تقریباً مورد نفرت جهانی در منطقه.

در واقع، در کلیساهای بنیادگرا، مانند کلیسایی که میستی در آن حضور داشت، اقتدار شبانی توسط خدا تعیین می‌شود.11 وقتی انگیزه کمی برای دفاع از حقوق همجنس‌گرایان وجود دارد، همجنس‌هراسی بدون چالش ادامه می‌یابد. میستی ادامه می دهد: برای من این یکی از راه های اصلی تبانی دین و خانواده ام برای نگه داشتن من یا هر کسی در کمد سمی است. شما تمام خانواده خود را می بینید که آنقدر موافق نیستند که انگار نشسته اند و سرشان را تکان می دهند که او صحبت می کند، اما آنها را به هیچ وجه مخالف نمی بینید. آنها با دقت گوش می دهند، در راه خروج با لبخند دست واعظ را می فشارند و سیستم اعتقادی تقویت شده است.

چنین شخصی‌گرایی با ایجاد این تصور که «همه» (به معنای قوم مسیحی خوب) به طور یکپارچه موافق هستند که همجنس‌گرایان یک «نفرت‌انگیز» هستند، حتی زمانی که برخی ممکن است چنین نباشند، از پانوپتیکون کمربند کتاب مقدس پشتیبانی می‌کند. تحت این نگاه پانوپتیک کمربند کتاب مقدس، با هویت مسیحی فرد به طور مداوم به نمایش گذاشته می شود و اعمال مسیحی فرد توسط همسایگان، دوستان و خویشاوندان مورد قضاوت قرار می گیرد، الگوبرداری از ظاهر تسلیم در برابر قدرت خدا انتظار می رود. این امر حداقل ارائه همدستی با مسیحیت کمربند کتاب مقدس را برای اکثر مردم منطقه اجباری می کند. به این ترتیب، پانوپتیکون کمربند کتاب مقدس ابزاری است که سیاست سلطه استاد گلوگاهی را پیش می‌برد.

رفتن به کلیسا علاوه بر انجام مصاحبه‌های صوتی با همجنس‌بازان کمربند کتاب مقدس، برای درک بهتر مسیحیت کمربند کتاب مقدس، از کلیساهای منطقه نیز بازدید کردم.

این امر به ویژه در شهرهای کوچک و مناطق روستایی صادق است، اما همچنان می‌تواند در شهرهای بزرگ‌تر عاملی باشد تا جایی که افراد در شبکه‌های اجتماعی کوچک‌تر تعامل دارند.

شما در محافل اجتماعی فشرده نسبت به دیگری بی ادب هستید که در خطر است. اعضای جوامع شهرهای کوچک یکدیگر را می شناسند. آنها پدر و مادر و اقوام و همسایه ها و فرزندان یکدیگر را می شناسند.

اگر در آن طرف خیابان چیزی تند به خانم جانسون بگویید، حرف شخصی را جلوی فروشگاه رفاه قطع کنید، یا از تکان دادن سر به یکی از آشنایان در یک غذاخوری محلی غافل شوید، در مورد شما صحبت خواهد شد – و نه به روش خوبی.

به مامانت و خاله و پسر عمه ات برمیگرده که همشون سرت شلوغ میکنن و مثلا بهت اخطار میدن که فلانی رو توهین نکن چون اون تو هیئت مدیره مدرسه هست و خواهر کوچیکت سعی میکنه برای تیم تشویق کننده پول جمع کنید و آیا واقعاً می خواهید شانس او ​​را خراب کنید؟

این نمونه ای از نحوه تنظیم رفتار جنوبی ها و یک عنصر مهم از عملکرد "کمربند کتاب مقدس پانوپتیکون" است. در کمربند کتاب مقدس، جامعه کلیسا، خدا و کتاب مقدس مقامات خارجی قدرتمندی هستند.

واعظان تحت پرده خدایی عدالت، کتاب مقدس را برای اعضای جامعه تفسیر می کنند و رهنمودهای اخلاقی را تنظیم می کنند که خانواده، دوستان و همسایگان اجرا می کنند.

 یکی از دانش آموزان دگرجنسگرای من، جیک، 7 این بعد از پانوپتیکون کمربند کتاب مقدس را با داستان یک تصویر ترسیم کرد. 30 << به کمربند کتاب مقدس خوش آمدید مرد جوانی به نام "بیل" که یک عبادت کننده وفادار در کلیسای باپتیست خود بود.

جیک بیل را «تا حدی زنانه»، مؤمن و وقت شناس توصیف کرد. وقتی یکی از اعضای محله بیل را در جمع یک «همجنس‌باز شناخته‌شده» دید، به شماس کلیسا گفت، جلسه ویژه‌ای تشکیل شد و درباره سرنوشت بیل در محله بحث شد.

برخی از او می خواستند که فوراً او را از جامعه کلیسا بیرون کند. برخی دیگر معتقد بودند که این ادعا که بیل همجنس گرا بوده باید قبل از طرد شدن او ثابت شود. جیک توضیح داد که «کلیسا» موافقت کردند که اگر بیل واقعاً همجنس‌گرا بود خلاص شود.

، زیرا همجنس‌گرایان در نظر خدا شر هستند. پس از بررسی دقیق موضوع که جیک، کارشناس ارشد جرم شناسی، در مقایسه با پلیس ایالتی، به این نتیجه رسیدند که از آنجایی که هیچ مدرک محکمی دال بر همجنس بودن بیل ندارند.

 تا زمانی که هیچ دلیلی در آینده برای شک به او نداشته باشند، او را تحمل خواهند کرد. ممکن است همجنس گرا باشد کشیش استاد گلوگاهی با بیل صحبت کرد و به او هشدار داد که از معاشرت با همجنس گرایان معروف خودداری کند.

او توضیح داد که شماس‌ها از ایجاد اغتشاش در کلیسا متنفر بودند، اما اگر معلوم شود که بیل «تصور می‌شود حتماً همجنس‌گرا است»، حاضر بودند این کار را انجام دهند. جیک در پایان گفت: من مشاهده کرده‌ام که اعضایی که از وضعیت آگاه بودند هنوز هم نسبت به او منفی‌باف هستند. بیل نسبت به اتهاماتی که علیه او مطرح شد احساس شرم و گناه می کرد.

اگرچه به نظر می رسید که آن را به عنوان یک سوء تفاهم ساده از بین می برد. از صحبت با او می‌توانستم بفهمم که او آسیب دیده است. او هرگز به طور کامل به من نگفت که همجنس‌گرا است، اما می‌دانست که می‌دانم او همجنس‌گرا است. او احساس می کرد که شرور و بیمار است و همه آماده سنگسار کردن او هستند.

داستان بیل تأثیر و اهمیت کلیساهای محلی را در شهرهای کوچک و شهرستان های روستایی در کمربند کتاب مقدس نشان می دهد. در مناطق روستایی، با مکان های عمومی کمی برای تجمع، جوامع کلیسا هم به عنوان حمایت اجتماعی و هم به عنوان سرگرمی عمل می کنند. خانواده های کامل اغلب در یک کلیسا شرکت می کنند.

از جمله نسل های یک خانواده. پدربزرگ اعظم فرد ممکن است پایه و اساس کلیسایی را که یکی از اعضای آن است، گذاشته باشد. از آنجایی که خانواده، کلیسا و جامعه در این مناطق بسیار در هم تنیده شده‌اند.

همجنس‌گرایان کمربند کتاب مقدس یا کمربند کتاب مقدس ممکن است همجنس‌گرایان تشخیص دهند که در خطر بیشتر از عضویت آنها در یک محله خاص، یا حتی نجات ابدی آنها در صورت بیرون آمدن یا بیرون آمدن هستند.

متوجه شدم فهمیدن پی بردن. آنها باید عواقب نپذیرفتن اعضای خانواده خود و همچنین تأثیر عدم تأیید جامعه بر کل واحد خانواده را بسنجید. یک همجنسگرای کمربند کتاب مقدس، یا شاید همجنسگرا، که از یک محله اخراج شده است.

نه تنها شبکه اجتماعی خود را از دست می دهد، بلکه کل جامعه - از جمله خانواده او - شاهد شرم عمومی است. حتی ممکن است برخی از اعضای خانواده در این شرم شریک باشند.

برای استاد گلوگاهی دعانویس پول واریز کنم ؟ چیکار کنم ؟ به نظرتون استاد گلوگاهی یا همون دعانویس گلوگاهی براش پول بزنم قابل اعتماده به نظرتون ؟

 

سلام من چند وقته درگیر یه موضوع خانوادگی شدم که هم پای آبروم درمیانه هم و هم فردی داره اذیت و ازارم میدم رفتم چند جا نظرات خوندم همه میگفتن برو پیش استاد گلوگاهی خیلیا بهش اعتماد داشتن و راضی بودن رفتم تو سایت iscl.ir و پیام دادم گفت فقط باید به شماره کارت استاد گلوگاهی پول بزنید منم الان تو مرحله واریز پول هستم قیمتش 3/700/000 تومان هست طلسم که میخوامش و باهاش اون شالاتان بی وجدان پوستشو بکنم الان سوالی دارم که آیا برای استاد دعانویس گلوگاهی پول واریز کنم یا نه ؟

 

میشه شما بهم بگید ؟

 

نظرات قشنگتونو میخونم !!!